آخ خدایا شکرت
صدام دیگه نمی لرزه
پاهام درست سر جاش مونده و تکونم نمیخوره
دستام خیلی اروم شدن
چشمام
دیگه بارونی ندارن
از دلم بگم
که دیگه اصلا ابری نداره که بخواد بارونی باشه
آخ خدایا شکرت
ولی خدا جونم یه سوال ...
پس چرا هر چقدر داد میکشم انگار دارم رول ادمای لالو بازی میکنم ؟
پس چرا دست و پام اینجوره که حتی نمیتونم تو صحنه ، نقش یه عاشق لالو باهاشون بازی کنم ؟
آخ خدایا شکرت
ولی خداجونم
تشنه ام
تو که مهربونی
توکه هم زبونی
دلت میاد درختای سرزمین قلبم خشک بشن ؟
نیکداد
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.